www.tnor.rozblog.com
عیدی باشگاه سایبری نور این باشگاه با اتصال به هاست noreshabestarدر نظر داردایمیلی به صورت اختصاصی وبه نام وبلاگ یا سایت شماراه اندازی شود در بالای سایت باشگاه سایبری نور برای ثبت نام با ایمیل مدیریت تماس حاصل فرمایید
عیدی باشگاه سایبری نور این باشگاه با اتصال به هاست noreshabestarدر نظر داردایمیلی به صورت اختصاصی وبه نام وبلاگ یا سایت شماراه اندازی شود در بالای سایت باشگاه سایبری نور برای ثبت نام با ایمیل مدیریت تماس حاصل فرمایید
www.tnor.rozblog.com
یه بار موقع خون گرفتن خودمو زدم غش و ضعف که اون دوتا پرستار خوشگلا زیر بغلمو بگیرن بلندم کنن، نامردا رفتن خدمات بیمارستانو صدا کردن یه یارو سبیل کلفت اومد تِی رو گذاشت کنار دیوار و شکل گوسفند بغلم کرد انداختم رو تخت بعد بیسکویت باز کرد درآورد گذاشت دهنم گفت بخور فشارت افتاده...
دیروز داشتم پیاده میرفتم سر کار خیلی هم گرم بود،.یهو یه بنز مدل بالا که 4 نفر توش بود (2 تا دختر 2 پسر) جلو پام وایساد. پسره که راننده بود با یه حالت غرور و تکبری که ناشی از نشستن پشت بنز بود برگشت گفت: میخوایم بریم لب سد. منم که دیدم طرف بچه پررو هستش گفتم: از نظر من ایراد نداره! جان خودم اون 3 تای دیگه اینقد به پسره خندیدن، دلم واسه پسره سوخت از کارم پشیمون شدم…
از وقتی رفتی، پول شارژو خوراکی میخرم میخورم و زمانایی که باهات صحبت میکردم رو میشنم سریال میبینم! یه حالی میده که نگو! همش که نباید آدم افسرده بشه...
دقت کردین؟ توی حموم کلی با شیر آب گرم و سرد ور میری تا حرارت آب مناسب بشه ولی تا میری زیر دوش یکی شیر آب گرم رو توی خونه باز میکنه حرارت آب یهو میره زیر صفر درجه؛ دوباره تا میای حرارت رو تنظیم کنی همون آدم همون شیر رو میبنده زیر دوش آبپز میشی!
دقت کردین بعضیا تا باهامون دوست میشن یک ماه قبلش یه تصادف هولناک داشتن که هم ماشینشون (ترجیحا مدل بالا) و گوشیشون (آیفون کمتر راه نداره اصلا) توی اون تصادف نابود شده؟ الان ۱۱۰۰ دستشونه و باباشون تنبیهشون کرده پیادهروی میکنن؟
دلم میخواد راننده ماشین پلیس بشم؛ راه بیوفتم تو خیابون از پشت بلندگوش بگم: راننده پژو حرکت کن! مگان!! سرت رو بنداز پایین، مگه خودت خواهر مادر نداری؟! ماکسیما مشکی؟ ای شیطون دخترای قشنگی سوار کردی!! 206 صندوقدار آهنگت خیلی قدیمیه... عوضش کن! پراید مشکی... پرااااید... فخر میفروشی پدرسوخته؟؟ بزن بغل!
سر جلسه امتحان به مراقبه گفتم میشه به استاد گاومون بگین بیاد؟ بی شعور انداختم بیرون به من چه همه تو دانشگاه واحد ها رو مخفف میکنن خب؟:( (گاو :مخفف یکی از واحدای درسی رشته کشاورزی :اصول پرورش گاو شیری)
بدونم ادکلن مثل بوی خوبش خوشمزه هم هست یا نه ، ولی خودم جرات نمیکردم امتحان کنم! باکلی التماس مخ آبجیمو زدم (آبجیم چهار سال ازم کوچیک تره) ، خلاصه ادکلن رو زدم تودهنش . . . . . نگران نباشید اتفاق خاصی نیافتاد ، فقط آبجیم تا یه هفته بعد فقط قند میخورد تا تلخی ادکلن ازبین بره نتیجه اخلاقی:ادکلن خوشمزه نیست امتحان نکنید راستی روانی هم خودتونین!
یکی از فانتزیام اینه روز آخر ترم که نشستـم سر کلاس استاد، موقعی که داره حضور غیاب میکنه، اسم منو بخونه بعد با صدای پر از درد و خسته بگم: حاضر! بعد استاد بگه: آقا شما 7 جلسه غیبت داشتی، حذفی و ایشالا ترم بعد، بعد بلند شم و به استاد نگاه کنم و همینجوری که کلاس رفته تو سکوت آروم آروم برم سمت استاد... بعد که رسیدم جلوی استاد بگم: ببین! منو از حذف کردن میترسونی؟ بعد محکم بکوبم رو میز و داد بزنم: دِ حرف بزن… منو از حذف کردن میترسونی؟ بعد بچهها میان جدام کنن، منو از استاد دور کنن، همینجوری که دارم از کلاس میرم بیرون داد میزنم: برو از خدا بترس... من چیزی واسه از دست دادن ندارم... من زندگیمو باختم لعنتی... بعد همینطوری که همه کپ کردن یه کلۀ محکم میکوبم به در، بعدش در خورد میشه، بعد من خونی و مالـی از کلاس میرم بیرون… بعد اصغر فرهادی میگه کات... آفرین پسر آفرین! بعد میاد جلو صورتمو میبوسه، من میگم مخلصیم عمو اصغر... کاری بود که بر میومد دیگه، همه تشویق سـوت اصن یه حالی میده...
یکی از فانتزیام اینه که دختر همسایمون تیر بخوره بعد سریع با هلیکوپتر برسونمش بیمارستان. بعد دکتر بگه اوه خدای من این گروه خونیش خیییلی کمیابه، بعد پرستار با قیافۀ آشفته به دکتر بگه دکتر نبضش ضعیف شده باید هرچه زودتر بهش خون برسونیم، بعد مادر دختر همسایمون شروع کنه به گریه کردن و پدرش به دکتر بگه دِ آخه لامصب یه نگاهی به دور و برت بنداز، دخترم داره جون میده! بعد دکتر داد بزنه کسی نیست این فداکاری رو انجام بده؟ بعد من در حالی که دارم هلیکوپترو خاموش میکنم و سوییچشو درمیارم، از هلیکوپتر بیام بیرون و با یه لبخند ملیح آستینمو بزنم بالا به دکتر بگم «بیا بزن»… بعد پدر دختر همسایمون با لبخند بگه چرا دیر کردی داماد گلم؟ بعد من برم توی اتاق عمل بعد که دختره به هوش اومد بگه: پس عشق من کوش؟ بعد باباش از پنجره به افق خیره بشه و با لبخند رضایت بگه: متاسفانه باید بگم به خاطرهها پیوست! روحش شاد…
زن به شوهر: میخوام یه حقیقتی رو بهت بگم، من یه ماهه که حاملم! مرد: خودت از پنجره میپری بیرون یا من بندازمت؟ زن: چرا اونوقت؟ مرد: واسه اینکه منم میخوام یه حقیقتی رو بگم! زن: چه حقیقتی؟ مرد: من ۴ سال پیش رفتم دکتر و برای همیشه خودم رو تعطیل کردم! در اینجا زن میرود و خود را بسیار مسالمت آمیز از پنجره به بیرون پرت میکند!
هفت سین رشته های تحصیلی مختلف رو براتون آماده کردم ;) شما هم اگه هفت سین خاص رشتتون رو دارید برامون بفرستید :) رشته عمران: سفال سیمان سقف کاذب سنگ سایت پلانسکشن ستون هفت سین موزیسین ها : سنتور سه تار سنج ساکسیفون سه گاه سمفونی سورنا حقوق: سفته سوء قصد سرقت سوگند سیاست سند سیدی!!! کامپیوتر: سی سی پلاس پلاس سی شارپ ساختمان داده ساختمان گسسته سیستم عامل سیستم های خبره سربازها: سیم خاردار سیمینوف سنگر سر نیزه سان سلسله مراتب سپاس جناب! رشته مدیریت: سرمایه گذاری سیمپلکس سطوح مدیریت سازمان سلسله مراتب سوبسید سیستم مدیریت دامپزشکی: سوسک ساس سوسمار سگ سار سمندر سن. رشته مکانیک: سیلندر سوپاپ سلونوئید سیکل استرلینگ سنسور سوپر شارژ سرسیلندر مترجمی زبان: smiling =خندان soft heart = خوش قلبی seemly = شایسته stunning = بسیار خوب so lovely = بسیار دوست داشتنی sonsy = خوشبخت successful = موفقیت آمیز
یارو میره هارد بخره میگه هارد یک ترابایت میخوام حیف نون هارد پونصد گیگ میاره بهش میگه: گفتم یک ترابایت میخوام. میگه :ناراحت نباش ، دوبار کپی پیست کنی جا وا می کنه ..!!!
یه روز آفتابی یه خانم انگلیسی روی عرشۀ کشتی در سواحل مکزیک به دریا نگاه میکرد که ناگهان انگشتر الماس گرانبهایش از انگشتش سر خورد و افتاد توی آب و زن با ناراحتی این سفر را سپری کرد. پس از 15 سال که به شهر مکزیکو سیتی رفته بود در یک رستوران کنار ساحل سفارش خوراک ماهی داد، وقتی داشت ماهی رو میخورد یه جسم سفت و سخت زیر دندونش حس کرد... و وقتی در آورد دید . . . . . استخوان ماهیه ... . . . . . . . . . نکنه فکر کردی انگشتره؟! بابا تو دیگه خیلی تخیلت قویه!
یه روز آفتابی یه خانم انگلیسی روی عرشۀ کشتی در سواحل مکزیک به دریا نگاه میکرد که ناگهان انگشتر الماس گرانبهایش از انگشتش سر خورد و افتاد توی آب و زن با ناراحتی این سفر را سپری کرد. پس از 15 سال که به شهر مکزیکو سیتی رفته بود در یک رستوران کنار ساحل سفارش خوراک ماهی داد، وقتی داشت ماهی رو میخورد یه جسم سفت و سخت زیر دندونش حس کرد... و وقتی در آورد دید . . . . . استخوان ماهیه ... . . . . . . . . . نکنه فکر کردی انگشتره؟! بابا تو دیگه خیلی تخیلت قویه!
روزی در یک اتوبوس پشت سر راننده یک پیرزن نشسته بود و هر چند دقیقه به راننده میگفت: ننه مغز بادام میخوری و راننده جواب میداد بله و میگرفت و میخورد و بعد از چند دفعه گرفتن مغز بادام و خوردن پرسید: ننه جون این بادامها رو از کجا میاری و چطوری مغز میکنی؟ و پیرزن جواب میده: ننه اینا مغز شکلات هستن، من کاکائوهاشو میک میزنم و چون دندون ندارم مغز بادوماشو میدم به تو…
آنسان که تویی هیچکس آگه به تو نیست راهی ز فراز عقل کوته به تو نیست هر چند تو را هزار ره باشد، لیک جز راه دل از هیچ رهی ره به تو نیست قیصر امین پور
یارو اومده پیشم میگه میخوام برای کلاس بسکتبال ثبت نام کنم میگم :قدت چقدره؟ میگه :میخوایی بفهمی قدم مناسب هست یانه؟ میگم پ نه پ میخوام قدوبالای تورعنا رو بنازم
روزی به رهی مرا گذر بود خوابیده به ره جناب خر بود از خر تو نگو که چون گهر بود چون صاحب دانش و هنر بود گفتم که جناب در چه حالی فرمود که وضع باشد عالی گفتم که بیا خری رها کن آدم شو و بعد از این صفاکن گفتا که برو مرا رها کن زخم تن خویش را دوا کن خر صاحب عقل و هوش باشد دور از عمل وحوش باشد نه ظلم به دیگری نمودیمروزی به رهی مرا گذر بود خوابیده به ره جناب خر بود از خر تو نگو که چون گهر بود چون صاحب دانش و هنر بود گفتم که جناب در چه حالی فرمود که وضع باشد عالی گفتم که بیا خری رها کن آدم شو و بعد از این صفاکن گفتا که برو مرا رها کن زخم تن خویش را دوا کن خر صاحب عقل و هوش باشد دور از عمل وحوش باشد نه ظلم به دیگری نمودیم
فقط تو ایرانه که موقع سبقت از ماشین جلویی تمام سر نشینان دو ماشین همدیگه رو نگاه میکنن ﭘﺮ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺗﺮﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﭘﺴﺮﺍ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻥ ﺍﺯ ﻣﻌﻠﻢ ﺩﯾﻨﯽ شون: ﺁﻗﺎﺻﯿﻐﻪﺭﻭ ﺧﻮﺩموﻧﻢ ﻣﯿﺘﻮﻧﯿﻢ ﺑﺨﻮﻧﯿـﻢ؟؟ توی اول دبیرستان دوست احمقم ترک تحصیل کرد ولی ما به سلامتی دانشجو شدیم… خدارو شکر الان ایشان ماشین هیوندا جنسیس داره بنده هم یک دستگاه ماشین حساب دارم
به آنهایی که دوستشان دارید بی بهانه بگویید :دوستت دارم "بگویید دراین دنیای شلوغ سنجاقشان کرده ایید به دلتان. بگوییدگاهی فرصت باهم بودنمان کوتاه تر از عمر شکوفهاست دوستت دارم ...
گل عاشقانه
موتورخانه
فکرکن
دیگه به من زنگ نزن حالا شناختمت من نمیتونم دیگه با تو باشم ازت بدم میاد بی لیاقت خداحافظ “این آخرین جمله ای بود که همسایمون به شوهرش گفت” میخاستم شمام در جریان باشید!
یه روز یه جای سوختگی کوچیک روی زانوم دیدم به مامانم گفتم : این جای چیه؟ گفت : حدودا 6-5سالت بود؛شلوارک پات بود چهارشنبه سوری هم بود،با پسرعموهات رفتی از روی آتیش پریدی! گفتم : آهان... پس اونجا سوخته! گفت : نه اونجا نسوختی،اومدی خونه خودم با قاشق سوزوندمت که دیگه بی اجازه جایی نری ..! مادر من چه حرکتیه آخه :|
برنامه امشب سینماهای استان وشهرستانها: سبد کالا در تهران (اجتماعی) کی سبد منو دزدید(پلیسی) سبدی برای دو نفر (عشقی) سبد دزدها به بهشت نمیروند(کمدی) من آیدا سبد بهم تخصیص داده نشد(اجتماعی) سبدی پر از خون(پلیسی . اکشن) سبد کالای پر از طلا (تخیلی) اهای سبد کالای منو بده( وسترن)
واکنش آقایان به رنگ موی همسرشان: انگلیسی ها :عزیزم مثل فرشته ها شدی! آمریکاییها :عزیزم ماه بودی ماه تر شدی! ایرانیها :هر چی من بدبخت کار کنم، بده آشغال بمال به سرت...!
ﭼﻪ ﺣﺲ ﻗﺸﻨﮕﯿﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺸﯽ ﻣَﺤﺮﻡِ ﺩﻝ ﯾﮑﯽ .. ﯾﮑﯽ ﮐﻪ ﺑﻬﺶ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺩﺍﺭﯼ .. ﺑﻬﺖ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺩﺍﺭﻩ .. ﺍﺯ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻫﺎﺵ ﺑﺮﺍﺕ ﻣﯿﮕﻪ .. ﺍﺯ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻫﺎﺕ ﺑﺮﺍﺵ ﻣﯿﮕﯽ .. ﺁﺭﻭﻡ ﻣﯿﺸﻪ .. ﺁﺭﻭﻡ ﻣﯿﺸﯽ .. ﺣﺴﯽ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺑﻪ ﺗﻨﻔﺮ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯿﺸﻪ .. ﺍﯾﻦ ﺣﺲ ﻣﺜﻞ ﻗﻄﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﭘﺎﮐﻪ .. -- ﻋﺸﻘﻮﻻﻧﻪ
باسلام این سایت باشگاه تفریحی نور که افتتاح شده مطلق به سایت باشگاه سایبری نور می باشد این سایت تفریحی این سایت است